با تو میمانم؛ کتابی در بارۀ خاطرات سردار جمشید نظمی از رزمندگان لشکر۳۱ عاشورا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نوشتۀ رضا قلیزادۀ علیار.
قلیزادهعلیار متولد ۱۳۴۶ش، در روستای علیار از توابع شهرستان ورزقان* از توابع استان آذربایجان شرقی* است. وی کار نویسندگی را با نگارش خاطرات خود از دوران حضورش در جنگ تحمیلی و سپس بازنویسی خاطرات رزمندگان از آغازین سالهای جنگ ادامه داده است. از او آثار متعددی در حوزه داستان کوتاه، خاطره، گزارش و گفتگو در مطبوعات و نشریات و در قالب کتاب به چاپ رسیده است. او ۲۵ سال است که در عرصههای گوناگون فرهنگی، هنری و ادبی فعالیت میکند. در ۱۳۹۶ش کارشناس برتر کتاب استان دفاع مقدس در هفدمین دوره از جشنواره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس و ۱۳۹۷ به عنوان چهرۀ برتر هنر انقلاب در استان آذربایجان شرقی انتخاب و معرفی گردید. وی همچنان در حوزههای مختلف فرهنگی و هنری فعال است. فشنگهای مشقی، وقتی ماه طلوع می-کند، پاییز۶۳، آشناییها، من از موصل آمدهام، فاتحان خرمشهر (روایت اوصانلو)، فاتحان خرمشهر (روایت نوشاد)، با تو میمانم، چشمان عاشورایی*، تراشههای ماه، متولد کاشی ۱۴، شدم راننده جنگ* و ...، از جمله آثار مربوط به حوزه دفاع مقدس است که از وی منتشر شده است که تعدادی از آنها نیز حائز رتبه استانی یا کشوری شدهاند. کتاب با تو میمانم در ۱۳۹۴ش رتبه اول بخش ادبیات را در دهمین دورۀ کتاب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از آن خود کرده است (قلی-زاده).
نام کتاب برگرفته از متن کتاب است؛ زمانی که همه فرماندهان گردانهای لشکر عاشورا به شهادت رسیده یا زخمی شده بودند شهید مهدی باکری در آن سوی دجله رو به جمشید نظمی کرده و میگوید: «آقا جمشید تو تنها فرمانده گردانی که برای من ماندهای!...» و «با تو میمانم» پاسخ سردار جمشید نظمی به این گفته شهید باکری بود (همو، ص۱۴).
این کتاب علاوه بر اینکه دربردارندۀ حماسه یکی از فرماندهان دفاع مقدس و لشکر عاشوراست و ناگفتههایی از آن دوران را بیان میکند؛ حکایتگر حماسهها و رشادتهای بزرگمردانی چون مهدی باکری، حمید باکری، مرتضی یاغچیان*، علی تجلایی*، اصغر قصاب عبداللهی*، صادق فعلهآذری*، علیاکبر حسینپور رهبری* و...، است که برای دفاع از خاک و ناموس و دین و شرف، جانشان را فدا کردند.
کتاب در بردارنده «مقدمه ناشر»، «اشاره» و ۲۷ فصل است که فصل ۲۶ مربوط به عکس و فصل ۲۷ مربوط به اسناد سردار جمشید نظمی است.
این کتاب به لحاظ این که بخش اعظمی از عملیاتهایی را که لشکر عاشورا در آن شرکت کرده دربرمیگیرد میتوان کتاب مرجعی در حوزه دفاع مقدس لشکر عاشورا دانست؛ بنابراین از این جهت بسیار حائز اهمیت است. علاوه بر این نویسنده کتاب با شیوه نگارش و آوردن اسامی افرادی که در عملیاتها تحت فرماندهی سردار جمشید نظمی شرکت داشتهاند، اثر را جذابتر کرده و در مستندسازی آن کوشیده است. طنزی که برخاسته از قریحۀ خود راوی و نویسنده اثر است باعث جذابیت کتاب شده است. علاوه بر این کتاب آمیختهای از تلخیها و شیرینیها از شهیدان و رزمندگان لشکر عاشوراست که کتاب را از یکنواختی درآورده است. با این وجود، جای خالی رنج و سختیهایی که مادر و خانواده راوی در فراق وی کشیدهاند به وضوح مشاهده میشود. این کتاب به شیوه توصیفی، روایی نگاشته شده است. در قسمت «اشاره» زندگی و فعالیتهای سردار جمشید نظمی به طور مختصر آورده شده و چگونگی سامان یافتن کتاب و علت نگارش و نامگذاری آن نیز در این قسمت بیان گردیده است (همو، صص ۱۱-۱۵).
فصل اول کتاب «آشنایی» نام گرفته که به دوران کودکی جمشید نظمی و تحصیلات وی پرداخته است. در این فصل به گرایش او به ورزش فوتبال و کشتی و کسب مقام در این رشته و همچنین روی آوردن به شنا اشاره شده است. سال اول ورود وی به هنرستان با قیام ۲۹ بهمن تبریز همراه بود که راوی به جرگه انقلابیون می-پیوندد و در تظاهرات، سخنرانیها، دیوارنویسی، پخش اعلامیه و ... شرکت میکند. فعالیت در سپاه توحیدی، غائله مشکین شهر، ثبت نام در سپاه پاسداران و ورود به سپاه، گرفتن دیپلم و اعزام به آموزش در پادگان خاصبان* از جمله قسمتهای این فصل از کتاب است (همو، صص ۱۵-29).
فصل دوم کتاب با عنوان «آموزش» به دوران آموزشی در پادگان خاصبان* مربوط است که با آغاز جنگ تحمیلی و بمباران هواپیماهای عراقی همزمان میشود. بیان خاطراتی از تعقیب و گریز هواپیماهای عراقی و انهدام یکی از هواپیماها، دستگیری خلبان عراقی، بیان خاطرات استفاده از کنسروهایی که به برادر جمشید نظمی داده میشد، خوشگذرانیها و در عین حال منظم و فعال بودن در آموزش، پرش از خودرو، چادر زدن در کوه و شیطنتهایی که منجر به تعهد گرفتن از او میشود، از دیگر قسمتهای این فصل است (همو، صص ۲۷-33).
فصل سوم «روابط عمومی» نام دارد که به خاطر آشنایی وی با عکاسی، خلیل فاتح* او را به روابط عمومی آورده و خود به جبهه میرود. رفتن به دوره تخصصی عکاسی و فیلمبرداری در دانشگاه تهران، ایجاد تحول در روابط عمومی به مدت یکی دو ماه، آموزش عکاسی و فیلم-برداری به دونفر برای جایگزین کردن به جای خودش، عکسبرداری و فیلمبرداری از محمدعلی رجایی (شهادت ۸ شهریور ۱۳۶۰)، آیتالله سید اسدالله مدنی* (نماینده وقت ولی فقیه در استان آذربایجان شرقی) و ... و در نهایت متقاعد کردن مسئولان برای رفتن به جبهه از مهمترین رئوس این فصل است (همو، صص ۳۵-41).
فصل چهارم که «اعزام نخست (سوسنگرد)» نام گرفته، به اولین حضور وی در جبهه و اتفاقات پیرامون آن مربوط است. بدرقه آیتالله مدنی از اعزامیان، حرکت به سوسنگرد با فرمانده نیروهای آذربایجانی و سپس خط مقدم دهلاویه، سازماندهی در مخابرات و سپس تیربارچی شدن، انجام عملیات ایذایی، با شهادت آیتالله مدنی طراحی عملیاتی با نام آیتالله مدنی و اسیرگرفتن ۵ نفر عراقی در درگیری پیش آمده، زخمی شدن و در آوردن تیر بعد از عفونت و در نهایت اتمام ماموریت، از اصلیترین خاطرات و بخشهای این فصل است (همو، صص ۴۳-75).
فصل پنچم «مطلع الفجر» است که در این فصل جمشید نظمی از تبریز به پادگان اللهاکبر اسلامآباد غرب و سپس به پادگان ابوذر میرود. با عهدهدار شدن مسئولیت فرماندهی دسته ۲ در شناسایی نیز شرکت میکند. با شروع عملیات، نیروهای جمشید نظمی به تپهی جلوی برّ آفتاب رفته و آنجا را تصرف میکنند. با محاصره شدن توسط عراقیها بسیاری از نیروهایش به شهادت رسیده و تعداد باقی مانده نیز با شرایط سختی به مقر بازمیگردند که در بازگشت از لو رفتن عملیات و شهادت بسیاری از نیروها مطلع میشوند (همو، صص ۷۷-99).
فصل ششم با عنوان «فتحالمبین» است که در این فصل وی در روابط عمومی تبریز فعالیت کرده و بعد از تلاش برای اعزام با مأموریتی از طرف روابط عمومی به منطقه فتحالمبین رفته و عکاسی میکند. علاوه بر این به خاطر باقی ماندن شهدای دسته خودش در عملیات قبلی ماشین یخچالدار گرفته و پیکر شهدا را پیدا کرده و تحویل سردخانه سرپلذهاب میدهند که در تبریز تشییع می-شوند (همو، صص ۱۰۱-106).
فصل هفتم «مسلمابنعقیل» نامگذاری شده که به مهم-ترین بخشهای این فصل اشاره میشود: عهدهدار شدن فرماندهی گروهان سه ابوذر گردان شهید صدوقی* توسط جمشید نظمی، حرکت به سومار و آمادهسازی نیروها برای عملیات، رفتن به سلمان کشته و آشنایی با حمید باکری، مشخص شدن ماموریت گردانها و احتیاط ماندن گروهان نظمی، آغاز نبرد و شدت یافتن جنگ، استقرار گروهان نظمی در کرمه ژنو، درگیری با عراقیها و عقب راندن آنها توسط گروهان وی، رفتن به سلمان کشته و بازگشت دوباره به مقر با دستور، تأمین امنیت تپه ماهوری، رفتن به سام واپا و هشت روز پیاپی درگیری در کرمه ژنو (همو، صص ۱۰۷- 139).
عنوان فصل هشتم کتاب، «والفجر مقدماتی» است. در این فصل جمشید نظمی با حضور در جبهه، مسئولیت معاونت گردان شهدای محراب* را بر عهده میگیرد. بعد از ساختن نمازخانه مستقل در گردان، شناسایی -البته نه به شیوه مرسوم- انجام میشود. با شروع عملیات به منطقه رملی رفته و به میدان مینی که حدود یک کیلومتر تخمین زده میشد میرسند. با عبور از معبرها، عراقیها منور میزنند که جمشید نظمی متوجه محاصره شده و اصرار بر عقبنشینی دارد. با شروع عقبنشینی تیراندازی دشمن نیز آغاز میشود و در نهایت با شهادت تعدادی از نیروها به مقرگردان بازمیگردند (همو، صص ۱۴۴-158).
فصل نهم کتاب، «والفجر یک» است که در این فصل لشکر بعد از بازگشت از والفجر مقدماتی به منطقه دشتعباس میرود. از جمله اتفاقاتی که در این فصل به وقوع میپیوندد عبارت است از: تشکیل گردان کربلا* به فرماندهی علیاکبر رهبری و معاونت جمشید نظمی، حرکت از منطقه دشت عباس به منطقه عملیاتی و استقرار گردان در شیارها و تپهها، شروع عملیات و شهادت دو تن از فرماندهان گردانها، سخنرانی جمشید نظمی در عقب برای حفظ خط، انفجار گلوله در اطراف چادر و به پشت افتادن نظمی و رفتن به اورژانس صحرایی و ابتر ماندن عملیات والفجر ۱ (همو، صص ۱۵۹-172).
فصل دهم کتاب، «والفجر ۲» است که در منطقه کاسه-گران روی میدهد. بار دیگر راوی کتاب از روابط عمومی حکم اعزام گرفته و راهی جبهه میشود و در کاسهگران فرماندهی گردان سیدالشهدا* (ع) به او سپرده میشود. با شناسایی صورت گرفته، راههای نفوذی در منطقه کاسهگران به دستور او بسته میشود. با درگیری گردان المهدی* و محاصره شدن آنها عملیات گردان المهدی موفق نمیشود که به این دلیل و صعب العبور بودن مسیر عملیات والفجر دو با خاطرات شیرین برای او پایان مییابد. سازمان گردان در این عملیات در پایان فصل آورده شده است (همو، صص ۱۷۳-185).
فصل یازدهم با عنوان «بمو» است که حول محور شناسایی ارتفاعات بمو دور میزند. در این فصل جمشید نظمی با چند نفر از فرماندهان چون مرتضی یاغچیان و یکی از نیروهای شناسایی برای شناسایی ارتفاعات بمو حرکت کرده و با عبور از مناطق صعبالعبور از ارتفاعات بمو برمیگردند. با اسیر شدن همان نیروی شناسایی در یکی از این شناساییها و به دلیل صعبالعبور بودن منطقه، عملیات لغو میشود (همو، صص ۱۸۷-196).
فصل دوازدهم «والفجر ۴» نام دارد که لشکر از کاسهگران به منطقه کردستان رفته و در منطقه پنجوین و بِلِکه استقرار مییابد. بعد از شناسایی عملیات در دو مرحله طرحریزی میشود. با شروع عملیات لشکر به اهداف مرحله اول میرسد در مرحله دوم نیز قلّه خلوزه، کله-قندی و دشت پنجوین تصرف میشود. در مرحله سوم با هدف تصرف کانیمانکا راهی شناسایی و سپس عملیات میشوند که دو پایگاه را به تصرف درمیآورند و هنگام درگیری در پایگاه سوم راوی زخمی شده و راهی بیمارستان سنندج و سپس تبریز میشود. سازمان گردان در این عملیات نیز آورده شده است (همو، صص ۱۹۷-239).
فصل سیزدهم کتاب، «خیبر مأموریت بیبازگشت» است. رئوس مطالب این فصل عبارت است از: خوب شدن زخم جمشید نظمی و بازگشت به جبهه، بر عهده گرفتن فرماندهی گردان حضرت ابوالفضل *(ع)، رفتن گردان ابوالفضل به مأموریت بیبازگشت با بلم، درگیری در پل شحیطاط و تصرف آن، شدت یافتن درگیری، زخمی شدن مجدد راوی و انتقال به بیمارستان شیراز، بعد از بازگشت از بیمارستان، خبردار شدن از شهادت حمید باکری و مرتضی یاغچیان و در ادامه عملیات شنیدن خبر شهادت شهید ابراهیم همت که باعث میشود مقداری عقبنشینی صورت گرفته و جزیره تثبیت شود. در پایان فصل سازمان گردان حضرت ابوالفضل ع) ذکر شده است (همو، صص ۲۴۱-295).
فصل چهارده کتاب با عنوان «نیمه پنهان بدر»، به فعالیتها و خاطرات پیش از عملیات بدر پرداخته می-شود. شکلگیری گردانها و مأموریت در پاسگاه زید، آموزش نیروها، کانالکشی برای انجام عملیات، لغو عملیات با رفتن یکی از نیروهای خط پدافند پاسگاه زید به سمت عراقیها، محوّل شدن مسئولیت معاونت تدارکات به جمشید نظمی، ساماندهی کارها توسط وی، شهادت علی اکبر رهبری* و بازگشت دوباره وی به گردان سیدالشهدا (ع)، آموزشهای سخت شبانهروزی برای عملیات بدر و آمادگی برای عملیات بدر از مهم-ترین مطالب این فصل است. در پایان فصل سازمان گردان سیدالشهدا (ع)، اسامی گروهان۱، تیمها و غواصان ذکر شده است (همو، صص ۲۹۸-331).
فصل پانزدهم کتاب، «عملیات بدر» است که در این فصل، حرکت تمام نیروهای گردانها به سمت منطقه آغاز شده و غواصها نیز کار خود را شروع میکنند، حرکت بلمها نیز آغاز شده و بعد از مدتی خط دشمن شکسته میشود، الحاق با تیپ حمزه نیز توسط گردان نظمی انجام میشود، با زخمی شدن فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت علیاکبر*(ع)، ادامه عملیات بر عهده گردان سیدالشهداء (ع) قرار میگیرد، با رفتن به آن طرف دجله، منطقۀ کیسهای توسط گردان تصرف شده و عملیات با هدف تصرف جاده العماره- بصره ادامه مییابد که وظیفۀ گردان سیدالشهداء (ع) تصرف حریبه و پاکسازی آن است (همو، صص ۳۳۵-368).
فصل شانزدهم کتاب، با عنوان «نبرد در آن سوی دجله»، به درگیری گردان نظمی با دشمن در آن سوی دجله مربوط میشود. رسیدن گروهان مصطفی شهبازی* به پل و نرسیدن نیروهای تخریب برای انفجار پل، مقاومت برای تصرف پل توسط گروهان شهبازی و در نهایت شهادت وی، شهادت اصغر قصاب عبداللهی و علی تجلایی، ادامه نبرد در سمت حریبه و مقاومت با کمتر از سی نفر در حریبه به دستور آقا مهدی باکری، محاصره شدن آنها و درخواست جمشید نظمی از شهید باکری برای بازگشت و شهادت مهدی باکری. در نهایت جمشید نظمی با نیروهای اندک و با بلمهایی به عقب باز می-گردند (همو، صص ۳۶۹-403).
فصل هفدهم کتاب، با عنوان «مأموریت در ساحل اروند» است که در این فصل لشکر عاشورا به فرماندهی امین شریعتی برای عملیاتی در ساحل اروند آماده میشود. انجام عملیات فریب در شطعلی، رفتن گردان نظمی به ساحل اروند برای گرفتن پاسگاههای ژاندارمری، صورت گرفتن شناسایی توسط دیگر نیروها برای لو نرفتن عملیات، انتقال وسایل قدیمی در ساحل به پادگان شهید باکری توسط نظمی، پایان مأموریت و شروع آموزشهای غواصی توسط وی، بخشهای مهم فصل را تشکیل می-دهند (همو، صص ۴۰۵-426).
فصل هجدهم کتاب، با عنوان «منطقه بوعلی»، به آموزش نیروهای غواصی در روستای بوعلی مربوط است. با تعیین دو گروهان و از هر گروهان دو دسته به عنوان غواص، کار آموزش شروع شده و بعد از دو ماه و نیم آموزش به شناسایی منطقه میروند و برای عملیات آماده میشوند. در آخر فصل نیز اسامی غواصان ذکر شده است (همو، صص ۴۲۷- 436).
فصل نوزدهم «والفجر۸» نام دارد. رفتن با کانتینر به سمت اروند، خداحافظی با غواصها، به آب زدن غواصان و حرکت به سمت دشمن، غافلگیر شدن دشمن توسط غواصان و باز شدن موانع توسط آنها، حرکت نیروها با قایق به آن سوی اروند، شکست مقاومت دشمن، متاثر شدن نیروها به خاطر دیدن جنازه شهدای غواص، ادامه عملیات و تثبیت خط، ادامه عملیات تا جلو کارخانه نمک، فرستادن نیروها در فروردین ۱۳۶۵ به مشهد، رفتن راوی به شیراز به جای مشهد برای ملاقات یکی از نیروها، وارد شدن خسارت به ماشین موقع برگشت به مقر و معطلی و ماجراهای پیش آمده در مسیر از اتفاقات این فصل است (همو، صص ۴۳۷-465).
فصل بیستم با عنوان «روزهای آفتابی» به خاطرات ایامی مربوط میشود که اطراف دریاچه سد دز دزفول، اردوگاه گردان جمشید نظمی بوده است. ماجرای این فصل به روزی برمیگردد که روز آفتابی آنها با دعوت از امام جمعه میانه به روز بارانی و طوفانی تبدیل شده و همگی برای تعمیر جادهای که آب شسته بود مشغول کار می-شوند و در نهایت به خاطر سر و وضعشان، بدون اجازه، از پنجره به حمام میروند (همو، صص ۴۶۷-476).
فصل بیست و یکم «کربلای چهار» است. در این فصل برای شناسایی منطقه عملیاتی کربلای ۴ به بالای دکل ۷۵ متری میروند و تا نزدیکی امّالقصر را رصد میکنند، بعد از مقدمات عملیات مثل آموزش و ...، عملیات با حرکت غواصها در اروند آغاز میشود ولی وقتی خبری از آنها نمیشود. راوی و صمد شفیعی آن سوی اروند میروند و از وضعیت جزیره خبردار میشوند. وی بعد از بازگشت، رفتن به جزیره را مصلحت نمیداند. فرماندهان نیز بعد از مشورت دستور توقف عملیات را میدهند (همو، صص ۴۷۷-492).
فصل بیست و دوم کتاب، «کربلای ۵» است که در این فصل، نظمی جانشین تیپ دوم میشود. انجام کارهای شناسایی، شروع حرکت غواصان و شکستن خط توسط گردان حبیببنمظاهر*، درگیری گردان بقیهالله* با دشمن روی پل و رسیدن به کانال ماهی، آتش شدید دشمن روی نوک کانال ماهی، ناموفق بودن در عملیات-های بعدی، رفتن به مرخصی و دیدار با خانواده شهدا، سپردن مسئولیت تیپ دو و چهار به راوی با زخمی شدن فرماندهان تیپها، ادامه عملیات و مقاومت دشمن در قسمت نون شکل، تصرف یکی از نون شکلها، عملیات هنگام روز با ابتکار نظمی و با استفاده از غفلت دشمن و در نتیجه تصرف نون شکل دوم، تحویل خط به یکی از گردانها، بازگشت به قرارگاه لشکر و زخمی شدن وی از جمله حوادث و ماجراهای این فصل است (همو، صص ۴۹۳-537).
فصل بیست و سوم کتاب، «سفر به کعبه جانان» نامگذاری شده که جمشید نظمی برای رفتن به مکه نام-نویسی کرده و ماجرای حج ۱۳۶۶ش را به چشم خود میبیند. در این حادثه لباس شخصیها، تیرآهنی را روی یک نفر میاندازند و مغزش را متلاشی میکنند که حجاج اقدام به مقابله با پلیس میکنند و عدهای به شهادت می-رسند (همو، صص ۵۳۹-545).
فصل بیست و چهارم کتاب، «بیت المقدس۲»، است که در این فصل فرماندهی تیپ دو همچنان به عهده نظمی گذاشته میشود و عملیاتی در گوجار و شیخ ممد انجام میشود. ماجرای سقوط ماشین از ارتفاع، بارش برف شدید، شروع عملیات و درگیر شدن گردان حبیببن-مظاهر و گردان قاسم* (ع) و تصرف قمیش، رفتن گردان سیدالشهداء (ع) به ژاژیله و تثبیت خط، ادامه عملیات به سمت الاغلو و درگیری گردانهای سیدالشهداء (ع)، امام حسین* (ع) و بقیهالله* (عج)، بازگشت گردان امام حسین (ع) بدون دستور فرمانده تیپ و در نتیجه تلفات گردان بقیهالله (عج) و عقبنشینی گردان سیدالشهداء (ع) از اتفاقات این فصل است (همو، صص ۵۴۷-576).
«روزهای پایانی جنگ» نیز عنوان فصل بیست و پنجم کتاب است که اتفاقات این فصل عبارتند از: قبول کردن قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل توسط ایران، حمله منافقین به کشور و شکستن ستون دشمن در عملیات مرصاد، قبول مسئولیتهای مختلفی از جمله مسئولیت آموزش نظامی، ریاست ستاد، قائم مقامی لشکر ۳۱ عاشورا، ریاست هیئت فوتبال و...، در نهایت ریاست بنیاد جانبازان و سپس بازنشستگی (همو، صص ۵۷۷-592).
کتاب با تو میمانم در سومین نشست خاطرهنویسی دفاع مقدس در استان آذربایجان شرقی مورد نقد و بررسی قرار گرفته و در شماره سوم فصلنامۀ هنر و ادبیات پایداری با عنوان «پلاک هشت» در آذر ۱۳۹۳به چاپ رسیده است. قسمت اندکی از این نقد و بررسی در ذیل آورده میشود:
در قسمتی از این نقد آقای مهدی کاموس بیان میکند که: خیلی از نامها کلیشهای هستند ولی عنوان این کتاب خوب است. کوتاه بودن، عاطفی بودن، برقراری ارتباط از ویژگیهای عنوان کتاب است. خوب بودن عکس روی جلد، مدرن بودن روایت و خونسردی آن، جزئی، منتقدانه، سازماندهی شده، ساده، صادقانه و اعترافگونه بودن روایت و دیالوگهای به اندازه، از دیگر حسنهای کتاب به اعتقاد وی است. نقد بیرونی وی به روایت شهادت شهید باکری است که معتقدند: «باید از آن چند نفر دیگر هم که خاطراتی از کاملی نقل کردهاند، مطالبی داشته باشیم». نقد درونی وی نیز این است که: ببینیم چقدر صدر و ذیل این خاطره به هم میخورد. چگونگی مطرح کردن اسامی به صورت دقیق و مشخص کردن نحوه پژوهش، تحقیق و جمعآوری و کند بودن ریتم اثر از انتقادات وی به این کتاب است.
از دیگر انتقادات، نقد آقای توحید اصغرزاده است که به دورنبردی راوی اشاره کرده و معتقدند که این کار گزارش از دور است مگر در عملیات بدر که با حادثه و محیط درگیر است. وی معتقد است که نویسنده به کمک راوی آمده و شاید نوعی سبکی باشد و این کار باعث کسل شدن کار شده است.
انتقاد خانم معصومه سپهری به این است که کتاب در حد کلیات مانده هر چند ممکن است این را برخی حسن کتاب تلقی کنند. از خانواده نیز اطلاع چندانی نیست. بخش دیگر نقد وی مربوط است به شهادت محمود دولتی و لحظه جدا شدن سردار نظمی از وی. سپهری معتقد است باید به جزئیات بیشتری از نوع نگاه آخر محمود دولتی ارائه میشد و این روح تازهای به کتاب میبخشید چون ما نمیدانیم که شهید دولتی چه جور نگاه کرده است. وی استفاده از عبارات ترکی را حسن کار دانسته و به آقای کاموس این نقد را دارند که بر خلاف نظر ایشان اطنابی در کتاب وجود ندارد. کمتر بودن عواطف نظمی و نداشتن فهرست اعلام نیز از نقدهای دیگر وی به کتاب است.
خانم مریم تبار نداشتن بعد داستانی در ایراد به نویسنده در احساسی نکردن کتاب را مورد نقد قرار میدهد. نپرداختن بیشتر به شهید احدی و آوردن اسامی زیاد در کتاب از نقدهای خانم تبار است.
ترکی بودن کلمات و ساده نویسی نکردن، مشخص نشدن منابع پاورقیهای کتاب از دیگر انتقادات مطرح شده در جلسه است. داشتن طنز و ... نیز از محسنات کار است که در جلسه بدان اشاره شد.
قلیزاده در پاسخ به برخی از انتقادات به روحیات جمشید نظمی اشاره کرده و میگوید که من هشت سال با این روحیات ساختم تا اثر تمام شود. وی طنز موجود را حقیقت مغفول در کتاب میداند که از اول تا انتهای آن هست. وی در مورد پرداختن به خانواده نیز پاسخ داد که: «...چرا پرداخت شده است منتهی احتمال دارد در حدی که شما انتظار داشتید نشده باشد... منتهی در خیلی جاها اجازه نداد که من بیشتر از این بروم.» در مورد توصیفات داستانی هم وی به داستاننویسی خود اشاره کرده و گفت: «من متوجه هستم که شما چه میگویید ولی باور کنید که خیلی جاها اجازه ندادند که این توصیفات بیاید... و الا توصیفاتی که شما در باره شهید دولتی و یا خانواده و مادر ایشان فرمودید، بله حرف شما درست است.» در مورد زیاد یا کم بودن پاورقی که عدهای موافق زیاد بودن و عدهای موافق کم بودن آن بودند آن را به سلیقه مرتبط دانسته و در مورد منابع نیز میگوید که همه را از بنیاد شهید گرفته است مگر در یک مورد که حساسیت برانگیز بود که منبع آن را نیز ذکر نموده است. در مورد فهرست اعلام نیز آقای محسن کاظمی معتقدند که در خاطره الزامی برای داشتن فهرست اعلام نیست. در ادامه نیز آقای قلیزاده به این مورد نیز اذعان کردند که: «توان هر نویسنده در حدی است و شاید توان ما هم این بوده است...» ضمن اینکه آقای جمشید نظمی نیز به این موارد اشاره کرده و معتقدند که ما توی وصف نیامدیم که بیاییم حالات را وصف کنیم، عین واقعیت را گفتیم. در مورد خانواده نیز حریم خانواده را نخواسته در این قضیه بیاورد.
اولین چاپ کتاب «با تو میمانم» توسط انتشارات صریر در ۱۳۹۳ش در ۷۲۴ صفحه و چاپ دوم توسط انتشارات شهید کاظمی در قم در ۶۳۲ صفحه در قطع رقعی به چاپ رسیده است.
مآخذ: رضا قلیزاده علیار/ با تو میمانم/خاطرات سردارجمشید نظمی/صریر/۱۳۹۳؛ سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس/ پلاک هشت/ویژه نامه خاطره نویسی(۳)/ ۱۳۹۳ش.
/غلامرضا قلیپور/